دلـــــم میگـــــیرد
وقــــــــتـی مـــــیدآنم
در دنـــــــیآیِ بـــــه این بـــــزرگی
هیچ دلـــی نیســت کــه بـــرآیِ مـن تنـــگ شـــود...
چای هایت را تلخ نخور
یکبار نگاهم کن ...
تمام قند های دلم را برایت آب میکنم ...
کاش می شد باز نگاهم بکنی..
از ته دل ساده صدایم بکنی....
کاش هرچقدر که من بد بودم...
از سر نیکی دعایم بکنی....
کاش می شد باز به تابی تو به من...
این تن زخمی بی جان را دوایش بکنی...
همه در باران تند تند راه می روند!
این منم که می ایستم و با چشم هایم به تو فکر میکنم...
دوجین کار سرم ریخته،
اول باید خورشید را به آسمان سوزن کنم
و بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد،
سپس باد ها را هل بدهم تا دوباره وزیدن بگیرند
وَ آنقدر با گل ها حرف بزنم، تا به یاد بیاورند , روزی زیبا بوده اند...
بعد از تو این دنیِا, یک دنیـــــــــا کار دارد, تا دوباره, دنیا شود .